ویاناویانا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

ویانا جوجوی زندگی ما

خونه مادربزرگه هزارتا قصه داره ....

سلام ویانا ی ملوس و کوچولوی من شنبه 24 فروردین92  خونه مادربزرگ من( که من مادرجون صداش میکنم) سفره بود و من هم شما رو برداشتم و باهم اونجا رفتیم  البته کمک زیادی نتونستیم به مادرجون بکنیم و بعداز مراسم وقتی که مهمان ها همه رفتن اومدیم تو حیاط و یه چند تا عکس گرفتیم اون هم جلوی در خونه ، چون من عاشق این گل های هستم که همیشه جلوی در خونه مادرجونه و ما گل عروس بهش میگیم حالا نمی دونم اسم دیگه ای هم داره یانه ؟ در هرصورت من تو خونه مادرجون یه عالمه خاطرات قشنگ دارم و خود مادرجون رو هم یه عالمه دوست دارم و این شعر رو هم به مادرجونم تقدیم میکنم خونه ی مادربزرگه هزار تا قصه داره خونه ی مادربزرگه شادی و غ...
31 فروردين 1392

شهربازی تله کابین رامسر

23 فروردین92 روز جمعه به سمت رامسر رفتیم چون عمو پیمان و مامان اینا از پنج شنبه رفته بودن مجتمع آهوان و ما چون مهمون داشتیم و عمو سعید و عمو سامی و عمو فرزاد اینا همراه خونوادشون مهمون ما بودن نمی تونستیم همراهیشون کنیم فرداش راه افتادیم و سر راه می خواستیم با شما جوجوی ناز بریم رستوران خاله خاور که اینقدر مسیرش شلوغ بود نشد  اما بعداز ناهار به شهربازی تله  کابین رامسر رفتیم که مجتمع تفریحی زیبایی شده بخصوص شهر بازیش که من خودم عاشق اسباب بازی های خوشگلش شدم مجسمه های کارتونی هم که گذاشتن به نظرم من فوق العادست و نه تنها بچه ها بلکه بزرگتر هاهم از دیدنشون شاد میشن شماهم اونجا حسابی به وجد اومده بودی و تک تک مجسمه ...
29 فروردين 1392

کاردستی دونه برف

 سلام دخمل نازم ویاناجونم این کاردستی دونه برف رو چند روز پیش تو وبلاگ کودک من که متعلق به سپیده جونه دیدم و خیلی خوشم اومد و براش نوشتم که میخوام درستش کنم و سپیده حون اینقدر صاف و ساده و صمیمی برام نوشت که، حتما درستش کن و من دیگه معطل نکردم و درستش کردم تا تشکری باشه از زحماتی که سپیده جون برای وبلاگش میکشه تا همیشه مطالب زیبا و جالب و به روز داشته باشه برای همه خیلی ساذه و راحت بود و شما هم ازش خیلی خوشت اومده بود انشاله یکم که بزرگتر شدی کلی باهم کاردستی های خوشگل درست میکنیم   راستی اون استیکر ها رو هم از دبی خریده بودم که هنوز نشده جایی بچسبونمشون  ...
29 فروردين 1392

عقب عقب رفتن ویاناجونم

سلام جوجوی شیطون و کوچولوی ناز خودت می دونی که چقدر شیرینی؟؟؟  و چقدر داری روز به روز شیرین تر و ملوس تر میشی!!!! هنوز با روروئک نمی تونی زیاد حرکت کنی و با چند تا پازدن یکم عقب و بعضی وقت ها یکم جلو  میای .آخه هنوز پاهات خیلی کوچولو هستن و کامل به زمین نمی رسن و چون زود خسته میشی معمولا 10 دقیقه بیشتر نمی ذارم توش بمونی   واما روی زمین تازگی ها عقب عقب میری و تا جایی که به بن بست برسی ادامه میدی و وقتی من دنبالت میام و ازت میپرسم :جوجو کجاداری میری جوجو می خندی و باذوق به عقب عقب رفتنت ادامه میدی و هر دفعه زیر یکی از وسایل خونه هستی البته جوجوی من اینجاها حرکاتش بیشتر شبیه پیشی ...
29 فروردين 1392

انگیزه جلو جلو اومدن ویاناجون

ویاناجونم  همینطور که تو عکس ها میبینی  کافیه شما رو رو زمین بذاریم هنوز چند دقیقه نشده ،که راه میفتی و عقب عقب میری و باز هم گیر کردی!!!!!! و گذاشتن اسباب بازی های رنگی هم نمی تونه مانع عقبکی رفتن بشه و اما تنها انگیزه جلو جلو اومدنت لپ تاب مامان آنی بنده خداست که به طرفش حمله میکنی و روش مشت میزنی و بعضی وقت هاهم ضرب میگیری   ...
27 فروردين 1392

اولین عید نوروز ویانای قشنگم

ویانای عروسکم  و سفره هفت سین 1392 ویانای عروسکم اولین بهار زندگیت رو بهت تبریک میگم و آرزو می کنم 120 بهار رو با سربلندی و سرافرازی و سلامتی سپری کنی  عاشقانه دوست دارم عروسکم (جوجوی مامان آنی)                      ...
25 فروردين 1392

تقویم 1392 و ویترین نی نی وبلاگ کادوی وبلاگی نوروزی ما به ویاناجونم

ویانای ناز و خوشگلم  آخر های بهمن ماه بود که تصمیم گرفتم یه کادوی وبلاگی برای عید به شما بدم ، برای همین ویترین نی نی وبلاگ رو برای مدت 15 روز از 30 اسفند(آخه امسال ، سال کبیسه بود و اسفند ما 30 روزه میشه) تا 14 فروردین برات رزرو کنم امیدوارم شما هم خوشت اومده باشه عزیزدلم این هم تقویم نوروز 1392 که منحصرا با عکس شماست البته من برای ساقی جون و ارغوان جون و روژینا جون هم تقویم درست کردم که عکسشون رو در حالی که شمارو بغل کردن تو تقویم گذاشتم و همین طور برای پدری و این هم المان ها و یا تگ سفره هفت سین با عکس ویانای گلم ...
25 فروردين 1392

اولین نشستن ویانای نازم و اولین روز کاری مامان آنی

15 فروردین 92  ویانای نازم شما دقیقا در تاریخ 15 فروردین یعنی در 6 ماه و 3 روز تونستی به تنهایی بشینی ، البته هنوز زود خسته میشی و بعد از چند دقیقه ترجیح میدی که دراز بکشی و استراحت کنی و من هم این بالشت صورتی رو که برای سیسمونیت خریده بودم و در واقع بالشت شیردهی هستش که اصلا برای شیر دادنت استفاده نشد رو پشتت میذارم و تو راحت بهش تکیه میدی و اینجا بود که تونستیم از این بالشت هم استفاده مفید داشته باشیم               و اینجا هم که دیگه خسته شدی و دراز کشیدی قربونت برم من عروسکم     و این هم روز بعد ...
25 فروردين 1392

واکسن 6 ماهگی ویانای نازم

14 فروردین1392 ویانا جونم، باباسامان صبح زود رفت بیرون و یکسری از کارهای بانکیش رو انجام داد و اومد دنبال من و شما تا بریم مرکز بهداشت  و واکسن شما رو بزنیم  طبق معمول اول وزنت کردن و من وقتی داشتم میذاشتمت تو ترازو اینقدر که جنابعالی شیطون شدی می خواستی از ترازو بیای پایین     وزنت 6 کیلو و500 گرم بعدش هم گذاشتمت تو اون تختی که قد و دور سرت رو اندازه میگیرن         قدت 59 سانتیمتر   و حالا نوبت اندازه گرفتن دور سرت بود ، (قیافه لوسش رو  ببین ) و دور سرت41 سانتیمتر شده بود که خدارو شکر همه چی نرماله نرمال بود ...
24 فروردين 1392